2007/04/12

تو بروکسل يه خيابونی هست بنام Rue de Neuve يه چيزی حدود چهارصد سال قدمت منتاها تموم مراکز تجاری بوتيک, پاساژای این خيابون همه نو ساز. روزا م بزنی تو سر سگ اینجا آدم ريخته [خوب به درک تا اینجاش که چيز خاصی نگفتم]. عصری با وزغا[رفقا] دنبال يه لباس شلوار تو همين خيابونی که ذکرش بود ميگشتيم درست جلوی ما چند قدم اونورتر يه چند تايی ازين علافای روزگار که برگه دستشونه واسه محيط زيست و گوز و زهر مارای ديگه موجود بودند. اينوسط چند تا کفتر هم کف خيابون توی جمعيت داشتند را ميرفتند. يکی از رفقا گفت: ببين کفترای اینجا چقدر خوردند گشاد کردند که ديگه حال پريدنم ندارن. دستمو گرفتم طرف همون چند تا علاف که درست جلومون از اون برگ مرگا دستشون بود گفتم: کفترا گشاد نيستن کون گشاد اینانن که وايميستند مفت ... يهو يکيشون اومد جلو گفت: خسته نباشين برادر. ما [مجاهدين] با این پتيشن و امضا هايی که بر عليه رژيم ملاها و آخونديسم... آيا مايليد ... و خداوند گشادان را دوست دارد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home