2010/02/09

Qoran helps you

يه رفيق بوکسوری دارم تعريف ميکنه: تو مسابقات قهرمانی استان وست فلاندرن قبل از اینکه بره تو رينگ و مسابقه فينال رو ببره فرصتی پيدا شده بود تا خيلی از ایرانيا بعد از نود و بوقی از دور و نزديک بياند دور هم جمع شند و يه دل سير فحش و فصاحت نثار خوار و مادر بلژیکيا کنن و هم تشت آب خنکی فراهم شه برای عقده ها و سوزشهای جانکاه و کونگاه در غربت و تبعيد. و از اونجایی که بقول شاعر : هر که گريزد ز خرابات شهر / جور کش غول بيابان شود از اون جمع هموطن و جور کش غول بيابون يه ولک آبادانی که خيلی هم جو گير شده بود يه قرآن گرفته بود دستش ودور سرم هی ميچرخوند و فوت ميکرد .خلاصه تو اون جو ایرانی زده با هزارخواهش و التماس تمنا اونقدر تخماشون رو مالیدم يه خورده آبروداری کنن تا خیر سرم بتونم يه ذره تمرکز کنم . درست همون موقع بوکسور بلژیکی به اسم بارت بايستی قبل از من ميرفت تو رينگ واسه رده بندی و با اینکه بنده خدا غولی بود امّا بدجور استرس و بهت زده شده بود و جو پر از ایرانی تو سالن و رختکن داشت رو مغزش هی را ميرفت. تو این گير و بير , يهو ولک آبادانی داستان ما قرآن بدست میاد بالا سر بارت و اونم بدبخت که هم هل شده بود هم نميدونست چيکار بايد کنه قرآن رو ميگيره شروع ميکنه تند تند ماچ کردن. بعدم ولک ميگيره شروع دور سرش چرخوندن و چند تا فوت تو صورت طرف و دست آخر ميگه: انشالّله قرآن هلپس يو!! از اونور من تا اومدم برم تو رختکن يهو مربيم اومد بالا سرم و گفت: آماده شو بری تو رينگ! گفتم ولی الان بارت رفت تو رينگ!! اون گفت: آره رفت.. ولی همون اول کار ناک اوت شد يالله زود باش آماده شو بری تو رينگ!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home