2010/03/25

لاستیکِ مضاعف

تو سينما يه پيری به سن خر پیرِ آقا جون من , تا اومد بياد اینور رو صندليش بشينه با اون عصاش از اون جلو تا این آخر چپ و راست يا ميکوبيد به پای ملت يا ميرفت روی پای توله هاش که اونجا نشسته بودند.هر قدمی که با عصاش ور ميداشت يا صدای آخ و اوخ بچه هاش بلند بود يا صدای ملت .همينطوری رديف تا اومد سر جاش بتمرگه قشنگ ۲ سه تا از بچه هاش و چند تا ننه مرده ديگه رو با عصاش ناکار کرد .بعدم که تمرگيد سر جاش با اشاره به عصاش در اومد گفت: خوبه حالا سرش لاستيِِِِِِِکِ اینقده همتون غربتی بازی در اوردين..!!يه بابايی در اومد گفت: عمو با این همه بچه سر اونو اول لاستيک ميکشيدی....!يه چندتايی زدن زير خنده يارو هالو باقر نفميد چی بش انداخت بعد چند دقيقه خواست آب بخوره ليوان آب برگشت رو شلوارش تا اومد بجنبه بلند شد عينهو اینای که تو شلوارشون شاشيدن. ديد خيلی ضايع شده صدا ملت هم بلند شده بشين ديگه عمو..اه !!! گفت: ليوان آب بود ريخت رو شلوارم ... همون بابا در اومد گفت: آره خوب همون يه ليوانم برا را انداختن اون پمپ کفاف ميده ....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home