2010/04/20

بعضی ها هيچ وقت نمی فهمن

پيارسال که ایران بودم روبروی دانشگاه تهران دنبال کتابی بودم تا به يکی کادو بدم تو همين گير و بير توی يه کتابفروشی کتابی به همين عنوان (بعضی ها هيچ وقت نمی فهمن,نوشته کورت توخولسکی با ترجمه دکتر محمد حسین عضدانلو)ديدم و از اونجايی که بين عنوان کتاب و خصوصيات اخلاقی طرفی که ميخواستم کادو بدم وجه مشترکات زيادی ميديدم گرفتم و اول خودم خوندم بعدم دادم کادو. بعد از خوندنش چيزی که متوجه شدم این بود که فروش زياد این کتاب نميتونسته فقط بخاطر محتوای کتاب بوده باشه او چه کشف کلفتی! چطور يه نويسنده گمنام يهودی آلمانی تبار که از زمان جنگ تا الان 6 تا کفن پوسونده ميتونسته اینقدر خيل مشتاق ایرانی پيدا کنه و به 6 بار چاپ مجدد برسه.اینجا بنظرم حالا کی اصن نظر تو رو خواست دليل فروش زياد این کتاب بيشتر طرح گرافيکی مامان يا آقا گاو روی جلد و عنوان انتخابی کتاب بوده تا محتوای خود کتاب.اینوسط کل چيزای بدردبخور و جملات قصار ناب محمدی این نويسنده ناکام بخت برگشته دست از دنيا کوتاه که با خودکشی اول خودشو فاک داون و بعد امتی رو از نوشته هاش محروم کرد رو گلچين کردم اميدوارم گوارای گوشت و کون و جونتون باشه بگيرين که اومد:
آدميزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد : يکی برای وقتی که حالش روبراهه يکی هم برای موقعی که حالش خرابه.اسم این دومی رو گذاشته دين. آدميزاد در کنار غريز ه های توليد مثل و خوردن و آشاميدن دو علاقه ی مفرط ديگه هم داره: سر و صدا راه انداختن و گوش به حرف کسی ندادن.ميشه گفت آدميزاد واقعا موجوديه که هميشه موقع صحبت گوشش جای ديگست. اگه آدم عاقلی باشه حقشه که این کار رو بکنه: آخه فقط به ندرت حرف حسابی از دهن کسی در مياد.چيزی که آدما با کمال ميل بهش گوش ميدن وعده و وعيده, تملق و چاپلوسيه تعريف و تمجيده. صلاحه که آدم هميشه سه درجه از حدی که خودش ممکن ميدونه چاپلوسی کردناش رو غليظ تر کنه. آدميزد نسبت به هم نوع خودش بخيله برای همينه که قانون رو در آورده.ميگه اگه من حق ندارم فلان کار رو بکنم پس بقيه هم نبايست حقش رو داشته باشن. آدما به دو دسته تقسيم ميشن:مذکرا نميخوان فکر کنن مونثا نميتونن فکر کنن.افراد هر دو دسته چيزای دارن که اصطلاحا بهش ميگن احساس.مطمئن ترین راه برای برانگيختن اون تحريک نقاط خاصی از ساختمون اعصابه.اون وقته که بعضی آدما از خودشون شعر پس ميدن...... آدميزاد وقتی حس ميکنه کمرش ديگه شل شده عالم و زاهد ميشه.بعدشم از شيرينی لذات زندگی دنيوی چشم ميپوشه.اسم این کار رو ميذاره درون نگری. آدميزاد دلش نميخواد بميره چون نميدونه بعد از مرگ چی به سرش مياد. اما برای خودش خيال ميکنه که ميدونه. با این حال بازم دلش نميخواد بميره. آخه ميخواد همين زندگی رو يه کم ديگه ادامه بده.منظورش از يه کم تا ابده..... سيل جما عت "سر کار رونده ها" از تو شهر عبور ميکرد .صبح به صبح همين بود آروم و آهسته ميرفتن سمت مقدس ترين جای که جما عت آلمانی داره : ميرفتن سر کار.انقلاب آلمان سر همينا شد که شکست خورد: مردم وقت نداشتن انقلاب کنن آخه ميرفتن سر کار... نذار ابهت هيچ آدم خبره ای تو رو بگيره.اون بهت ميگه که:"دوست عزيز من بيست ساله که این کارمه!"آدم ممکنه کاری رو بيست سال تموم هم غلط انجام بده... تو اسپانيا يه سازمان حمايت از حيوانات تاسيس کرده بودن که احتياج مبرم به پول داشت.سازمان برای پرکردن صندوقش يه مسابقه گاوبازی راه انداخت... توی آلمان کاتوليکايی هستن که چاک دهنشو نو جر ميدن از بس که ميگن "کمونيستا از مسکو دستور ميگيرن" کسی نيست بگه خودتون از کجادستورميگيرين از رم!! تجليل از يه نفر که تو جنگ کشته شده يعنی به کشتن دادن سه نفر ديگه توی جنگ بعدی. انقلاب اجتماعی با سرودن غزل اجتماعی بر پا نميشه... هيچوقت دوست تو محک نزن! دوست دخترت رو هم همينطور! هيچکس رو!گاهی کسی يه عمر مراقب يه خورجين چرميه که توش فقط پر از سنگای رنگارنگه.ولی اون تمام مدت خيال ميکنه اون تو پر از جواهره.چنين کسی آدم ثروتمنديه حتی اگه تو خورجينش فقط سنگای شيشه ای باشه .این آدم فقط حق نداره در خورجين رو باز کنه.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home