2005/12/19

اندر باب بيست و سه سال

سلام عرض شد عرض به حضورتون چند وقتي بود فرصتي پيش نميومد که از سر سيري در خدمت ارباب خرد و ياران گرانمايه حضور و به قول شعر معروف : شرف مرد به وجود است و کرامت به سجود***هر که اين هردو ندارد عدمش به زوجود درصحنه کماکان حضوري کمرنگ داشته باشم فلذا دور از جون خواننده عزيزيکه اين متن رو ميخونه کونگشادي مفرط و مزمني روکه دست پاگيرم شده بود كنار گذاشته و عطف به ماسبق در راستاي رسالت خويش که چيزي نبوده جز همون اشاعه ي آفتابه گيري و ريدمانهاي ماندگار بر در و ديوار متبرک بلاگ سپات همت گمارده و مجاهدتي بس شهيد فهميده وار در امر آپ نمودن اينجا نمودم . نقل و منقولات پريشان و ناگوار از وطن, فرصت سوزي هاي پي در پي همچنين جوگيري هاي نوستالژيک و تکرار مکرارات مقولات متهوع و ملال آور دست و پاگير زندگي در سيکل بسته خوردن و ريدن و خوابيدن شور و شعفي آنچناني بر نمي انگيخت تا دست و دل و کونمون واسه نوشتن پيش بره مضاف بر اينکه شماره کاليبر حقير نيز همواره با شريط جوي دستخوش تغيير بوده(بالا رفته بود) و مزيد بر علت که اونم به شورت (شكر) پروردگار فرصتي شد و عواملي دست و دول بهم داد تا حقير در رکاب ياران همراه و در اشاعه ي فرهنگ آفتابه گيري و کرسي شعر فراکني و آلودگي نوشتاري سعي وافر نموده و مزخرفات و استفسائات سنگواره غالب بر ذهن معيوبم رو از سر ارادت و نه منت اينجا پرتاب کنم. با ذکر اين تفاسير خواستم دستي نيز به سر و گوش اين لونه کشيده باشم چه اينکه حقير خود ميدانم اين خزعبلات متحجرانه که بيشتر به شلنگ تخته رفتن روي پيست رقص ميمونه ديگه آپ کردن نميخواست[اگه اينا رو هم نگيم بچمون(حقير)بغضش ميگيره و ممکنه بيشتر عقده ي بار بياد].
خوب روده درازي ديگه بسه ايندفعه ميخوام يه نيمچه افاضات و ترهاتي که طي مکاشفات و مجاهدات دراين يه مدت بدست اوردم رو دولا پهنا حواله بدم اينجا پس بگيرين که اومد: داستان برميگرده بزمانيکه چند هفته پيش داشتم تو يه کتابخونه اينترنتي هرز ميگشتم چشمم افتاد به اين کتاب بيست و سه سال اثر جناب مستطاب علي دشتي که چند دفعه اسمش بگوشم خورده بود و يه جاهاي هم يه مطالبي راجبش خونده بودم تا قبل ازخوندن اين کتاب و بازگشت خاطرات آزار دهنده دوران 15, 16سالگي که با زورچپون کردن مزخرفات کتب درسي معارف تو کله ي همه ماها والخصوص تربيت تخماتيک ارزشي براساس اعتقاداتي معجون از مذهب و تعصب هميشگي موجود در آداب ورسوم آبا اجدادي ما, همه وهمه يادآور فرصت سوزيهاي بود که ريشه در مطالعات کتب مذهبي و نه تلمذ آثار ارزشمند کلاسيک زمان ما بگا رفت باديدن کتابهاي صد رحمت کرسي شعر روانشاد جد بزرگوار[که جا داره همينجا از اونم يادي کنم که هروقت کتابهاي هدايت ياعزيز نسين و يه چند تايي ديگه رو دستمون ميديد تا چار تا ليچارد بارمون نميکرد عطش كونش نميخوابيد خدا بيامرزتت و درکل تو روح اون مرحومت]که ازبحارالانوار علامه جاکش مجلسي يا اون کتاب علمي تخيلي و متافيزيک منتهي الامال(ماتحت الحمال) قرمساق عباس قمي تا ضايعترينش حليت المتقين(اين يکي ديگه آخر پورنو و جوانان چرا بود)شامل ميشد تاعلمي ترين کتاب مذهبيشون که اتفاقا منم يه نيگاهي بهش انداخته بودم کتابي بود به اسم شبهاي پيشاور مال يه کوسخلي ديگه بنام سلطان(وازلين)الواعظين شيرازي که اتفاقا آدم چتربازي هم بوده و هميشه اينور اونور پلاس ميشده و ازقضا ده شبي هم پيشاور پاکستان سر برادران اهل تسنن ننه مرده تلپ ميشه و هر شب بعد نماز مي نشسته با ملاهاي سني کل مينداخته يا همون مناظره اگه بشه اسمشو گذاشت ديدگاه فالانژ گونه ! و ميخواستند روي همو کم کنند وهر کي اونشب تو مناظرش باتوضيح و تفصيل بهتر ميريده به طرف واستدلالش ,عنکف برميگشته و اکسي چيزي ميزده واسه شب بعدي که با توپ پر بره خشتک طرف رو قاب دستمال کنه. خلاصه اينکه تو ده شب کرسي شعر بافي و سفسطه واينها ملت هميشه علاف درصحنه هم اونجا بودند و از اوسکل بازي اين بوفالو ها بهره ميبردند[کسي چه ميدونه شايدم به ريششون ميخنديدند]و بعدها تا اونجا که يادمه ماشالله فضل و کمالات مطالب توضيح و تفصيل شون رو سرجمع ميکنند و کتابيش ميکنند بهمين نام .اوج هنر اين بابا هم اين بوده که هميشه استدلال هاش رو با ذکر منابع و رفرنس خود سني ها اونم باآدرس دقيق صفحه و حتي يه جاهايي هم پاراگراف به پراگراف اون کتاب حواله بطرف ميداده که تا اونروز کمترکسي در باب کرسي شعر فراکني اونم با سند و مدرک مثل اين بابا به عرصه ظهور رسيده بوده .
در همون دوران قرون وسطي که تو خونه و مدرسه باهاش درگير بوديم, نوارو کتابهاي علي شريعتي بود که بمون ميرسيد و تو دهه شصت يه جورايي اپيدمي شده بود وتو اون هيري بيري ما هم جو گيرش شده بوديم اما خوب بي رو در واسي ازهيچکدومش اونموقع به اندازه "پدر مادر ما متهميم"و"کوير" به دل و کونمون نچسبيد.آقا قيچيش کنيم بريم صاف سراغ اصل مطلب يعني اثرجناب مستطاب علي دشتي.خلاصه بااون تجربه ي که ازخوندن محتويات کتب باصطلاح مذهبي داشتم و به اسهال و استفراق افتادن بعدش خبر داشتم بازم همچين يه نمه با شک وترديد سراغ اين کتاب"بيست و سه سال"رفتم و خلاصه دل و کون رو زديم به دريا و با حواله کردن چند تا فحش و لعنت بحساب لنگ و پاچه خواهر مادر شيطون تخمه حروم کتاب رو دانلود کردم و چسبيدم بخوندن.بجز مقدمه ي که آقاي بهرام چوبينه در قسمت پيشگفتارش نوشته و به اعتقاد حقير کمي با اغماز و غلو همراه همچين يه نمه هم بوي سلطنت طلبي ازش بمشام ميرسه که کاري به ايناش نداريم ميمونه خود محتويات "بيست و سه سال" که به جرئت ميتونم بگم آدمي به اين اندازه متواضع , خوشفکر و خوش بيان و بي شيله پيله در نوشتار وگفتار تو تمام اينايي که من تا به امروز خوندم نديدم هر چي اين کتابو بيشتر ميخوندم وجلوتر ميرفتم از شخصيت اين بابا بيشترخوشم ميومد از شيوه بيان و گفتار بگير تا ادله واستدلالهاي پر و پيموني که جاي شک براي کسي نميذاره که نويسنده اين مطالب از شعور فوق العاده بالايي برخوردار بوده و تا اونجا که تونسته باذکر آيات و منابعي که مورد تاييد کله گنده هاي مذاهب تشيع وتسنن و کلا همه مذاهب بوده و هست يعني با بهره گرفتن ازمنابع و آيات قرآني با استدلالهاي محکم و منطقي خيلي محترمانه دراشاعه ي آفتابه گيري وترکمون زدن به خرافات و خذعبلات ديني همينطور به پارامترها و المانهايي که ملاها و مسلمونهاي دوآتيشه ازش ارتزاق ميشند مجاهداتي بس جانکاه نموده و در کتابش با اشارات صريحي که از قرآن ذکر وباتوجه به آياتي که در رابطه با سازو کار فراخور اعراب اونروز نازل ميشدند تصويري روشن ارائه ميده و ميخواد بگه ديگه هر چرند و مزخرف وعوام فريبي رو که به اسم ارزش و مقدسات ديني امروز روز به نافمون ميبدند تر و خشک رو باهم ميسوزنه و ايني ميشه که افتاده دست يه سري اورانگوتان که هر روز بياند از رو خشتک حرف بزنند و با اين کوکبه دبدبه دين و مذهب هر روزي از توش يه چاه عريض و طويل سايز جمکران واسه امت کسميخ در بيارند و با ميليارد ميليارد پول نفت وگاز خرج چاه و مسجد و امومزاده که تو بري عريضه بنويسي و شفات بده اما بچه ات رو که ماشين زير گرفته و بردن بيمارستان مثلا دولتي ميري و ميبيني گوه گند و کثافته که داره ازسر وکول بيمارستان ميره بالا و بازم خرمقدس ومرده پرست ميمونيم خود شيفتگي هم که ماشالله از سرو کونمون ميباره و عالم وآدم رو بگا بديم که فقط ما مسلمونايم [اونم فقط ورژن تشيع] که تخم دو زرده ميکنيم.آقا زياد ور زدم و اين قيل و قال رو قيچيش کنم خلاصه آقا ما که به هيچ آيين مذهبي اعتقاد نداريم دست کم تا وقتي به اسم دين چوب تو كونمون نكنن واسه خود اون دين پيروانش احترام قائليم بامحتويات اين کتاب هم بسي خرکيف شديم و از فرط نشاط از شاف تافرق سر ملموس دست اندازهاي روحاني شديم اجرت با سيد بزرگوارت امام هوشنگ اصغري. على من التبع الهدي :)

2005/12/18

بر وطن و بوم و برش

بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد * * به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد
به حقيقت در عدل، ار در اين بام و درست * * به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه * * به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
پدر ملت ايران، اگر اين بي پدر است * * به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد
به مدرس نتوان کرد جسارت اما * * آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد
اين حرارت که به خود احمد آذر دارد * * تا که خاموش شود بر شررش بايد ريد
شفق سرخ نوشت آصف کرماني مرد * * غفر اله کنون بر اثرش بايد ريد
آن دهستاني تحميلي بي مدرک و لر * * بهر اين ملک، به نفع و ضررش بايد ريد
گر ندارد ضرر و نفع مشيرالدوله * * از نوک پاش الي فرق سرش بايد ريد
گر رود موتمن الملک به مجلس گاهي * * احتراماْ به سر رهگذرش بايد ريد
سيد محمدرضا ميرزاده عشقي(1303-1272) مشير سليمي-علي اکبر، کليات مصور / عشقي،چاپ تهران، 1344، ص 423.