2005/03/25

برادران و خواهران يهوه

يه چند وقتي بود ذهنم مشغول اين بود که چطور يه سريها خيلي راحت تغيير دين ميدن تا اينکه چندشب پيش اينجانب کشف بسيار مهمي کردم و تازه فهميدم که بابا من خيلي شوتم. چندشب پيش زنگ منو زدند رفتم پشت ايفون ,يه نفر که فارسي زورکي صحبت ميکرد گفت ميشه مزاحم بشم واسه چند دقيقه کوتاه..ما هم که خونمون مثل کاروانسراست هرکي اومده چند روزي اطراق ميکنه با خودم گفتم بابا امت شهيدپرورمون که به اسم يه شب يه هفته خونه طرف خراب ميشند, شما خارجيا حالا ميگي چند دقيقه که اشکال نداره. تا اينکه اومد بالا و در رو باز کردم ديدم يه نفر هم نيست و دو نفرند .يه پسر مو بور همراه با يه خانم جوان بسيار بسيار زيبا و تو دل برو اصلا هلو تيکه ايکه تا صبح هم بشينم توصيفش کنم که خدا رو اين يکي خدايش وقت گذاشته بود و مثل خيلي خانمهايه ديگه سر هم بندي نکرده بود و يه چيز کار درستي از اب در اورده بود باز کم گفتم. بعد از سلام و احوالپرسي که معلوم شدبلژيکي هستند و اصلا فارسي بلد نيستند تعارفشون کردم اومدند تو نشستند و يه کم پزيرايي ديدم دختره يه برگه که روش ادرس و شماره تلفن هست در اورد همراه با يه کتابچه به اين مضمون برج ديده باني ملکوت يهوه را اعلام ميکند(The Watchtower) بهم داد و با همون چند تا کلمه فارسي که ياد گرفته بود و شيرين ادا ميکرد گفت: " ما پس فردا شب مراسم نان و شراب داريم خيلي خوشحال ميشيم شما هم در جمع ما باشيدو خيلي از دوستان ايراني ديگه هم در جمع ما خواهند بود"و باقيه صحبتها و تبليغاتشون به هلندي و فرانسه و انگليسي . اينجا بود که تازه2 زاريم افتادو فهميدم چرا خيلي ها ميرند تو جمع اين خواهر برادراي يهوه , دمتون غيژغيژ تو نگو بابا هم نون داره هم شراب هم هلوبازي. هلوهايي مثل اين يکي که هم داشت منو به اغوش يهوه دعوت ميکرد هم وعده نون و شراب اينا بهم ميداد . من يکي که از دين ز کل بريدم چه برسه برم يه دونهversion جديدشو(ملکوت يهوه) ور دارم اما توصيه ميکنم مجاهدات خودتون رو اگر قصد عوض و بدل کردن دينتون دارين بريد همينversion يهوه رو ور دارين چون خيلي مزيت داره حداقلش اينه توشون حوري بهشتي زياده و هم شراب ناب. لااقل اگه بعد از مرگ دنيايي هم نبود اينور مزه حور و شراب انگورشون زير دندونتون رفته و ضرر و باخت ندادين. قومي مـتـفـکرند اندر ره دين ...... قومي به گمان فـتاده در راه يقين ميترسـم از آن که بانـگ آيد روزي ....... کاي بيخبران راه نه آنست و نه اين (خيام)

2005/03/24

بهار

چون ابر به نوروز رخ لاله بشـسـت برخيز و بجام باده کـن عزم درسـت کاين سبزه که امروز تماشاگه ماست فردا همه از خاک تو برخواهد رسـت

2005/03/02

انتخاب يک اسم

دنبال اسم واسه اين مستراح هستم يه سري اسم که تا حالا ديدم بد نيست به حال و هواي اين مستراح ميخوره مثل : فرياد ز ير لحاف _شورت مامان دوز_ برفاک رفته_ سيفون نکشيده_ مستراح سيار. اسمهاي مبارک و اب نکشيده ه ديگه از قبيل: اعترافات يک مورچه مست _مورچه غيرتي_ مورچه مست _رجزپراکني يک مورچه مست -نوستالژي هايه يک مورچه مغموم. قاشق نشسته-اعترافات فاميلي -سکنجبين- يادورارهاي عهد بوقي- ناندرتال.