چپ و راست دارم بد ميارم بد بياري پشت بد بياري زندگي از اول تا آخر گوهي .از هيچي شانس نيوردم
حتا از اوني که حرفه م بود و بلدي ميخواست .
[بقول مهندس سعيدي استاد استاتيک
و سازه "اون بلدي ميخواد"]. اميدم اين بود که يه روزي
تو اين روزگار کثافتي که همه همديگه رو به يه آدامس ميفروشند حرفه ي من
ابزار کارم ميشه لااقل زير دست و پاي اين لجنا به ديوسي و جاکشي نميفتم
دست به هر چي ميزنم زود پشيمون ميشم يا به گوه خوردن ميفتم.
موندم با اين اوضاع
بابا ما رو به چه اميد و آرزوي درست کرد
چي زير گوش مادر بيچاره خوند
مادر ساده و بي ريا به چه دلخوشي رضايت داد که...
حتماً فکر ميکردين انيشتني ميشم عزت و احترامتون دوبل ميشه!