2006/03/27

چپ و راست دارم بد ميارم بد بياري پشت بد بياري زندگي از اول تا آخر گوهي .از هيچي شانس نيوردم حتا از اوني که حرفه م بود و بلدي ميخواست . [بقول مهندس سعيدي استاد استاتيک و سازه "اون بلدي ميخواد"]. اميدم اين بود که يه روزي تو اين روزگار کثافتي که همه همديگه رو به يه آدامس ميفروشند حرفه ي من ابزار کارم ميشه لااقل زير دست و پاي اين لجنا به ديوسي و جاکشي نميفتم دست به هر چي ميزنم زود پشيمون ميشم يا به گوه خوردن ميفتم. موندم با اين اوضاع بابا ما رو به چه اميد و آرزوي درست کرد چي زير گوش مادر بيچاره خوند مادر ساده و بي ريا به چه دلخوشي رضايت داد که... حتماً فکر ميکردين انيشتني ميشم عزت و احترامتون دوبل ميشه!