2011/03/19

آخر شخصيت

از بچگی آرزوم بود که اگه يه روزی بزرگتر شدم با شخصيت زندگی کنم دلم ميخواست به حول و قوه الهی بر میگردم خونه سه چهار تا زن و دختر لوکس و اورینتال انتظارمو بکشن (آخر شخصيت!!) اما حالا همه چی قاطی پاتی شده ... شورت خدا چيزی که الان دور و برم زياده سيبيل و نرهای بی صاحاب . تو ليست فيس بوک هم ديدم اکثر قريب به اتفاق همه سيبيل تشریف دارن حتی نر های سياه آفريقای هم add کردن ما رو !! این مشيت ها و تقديرات الهی نمود ما را

2010/12/01

در مغز اگر تو را تفکر باشد ......... این نکته ز من بر تو تذکر باشد
گر خواستی ازکون کسی گه بخوری ........ از کون کسی خور که پلو خور باشد

2010/10/20

اَلاستقامت الكمر

ای کسانی که راست و اسباب تفرجی حاصل کرده ايد !آنگاه که در رختخواب خويش بکار نيک پرداختيد بدرستيکه ترامادول شما را رسوا نخواهد کرد مگر آنکه جز استعمال شيره , ترياق و مشتقاتش چيز ديگری درمخيلهّ شما نگنجد! پس همانا خسرة الدنيا والاخرة خواهيد بود و همواره كُند ه نيم سوخته در انتظارتان!
از کتاب فوايدُ المَمِه لل همه (فوايد ممه برای همه) باب اَلاستقامت الكمر

2010/09/23

گنه کرد در بلخ آهنگری

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد.............باد غيرت بصدش خار پريشان کرد
منت خدای عزّوجل را که به هر کسی فرو ميکند ممد حيات است چون در مياورد مفرح ذات. خداوند رب العالمين را سپاس که هيچگاه ازين بنده عاجز و درمانده غافل نبوده و بموازات تنگ تر شدن کاليبر حقير و جهد روزانه در راستای فراهم آوردن لقمه ی قوت لايموت و زندگی شرافتمندانه تر همواره چنان کون و مون این بنده خطا کار را مورد الطاف و عنايات خويش قرار داده ست که از موهبت قربتش شرر بر دل و جگرم افتاده ست.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند / نياز نيم شبی رفع صد بلا بکند/ قنبل به هوای انداز و دل خوش دار / که گر مدعی سفت نکند خدا بکند.
و چنين شد که شير پاک خورده ی از مما لک محروسه روس (سنت پيترزبورگ) و از تبار ميشل استروگف گرز ديک در سيستم تخماتيکی بانکی بنام ک ب س(KBC) دخول و از آنجايی که سيکوريتی این به اصطلاح بانک در وضعيت سيکدير قرار داشته و دارد بسی همت گمارده وزآنجا آنچنان تا دسته در آن نهاد (سپوخت) که نفير و ناله ش زينجا (بروکسل) به هوا خواست. این بفاک رفتن های مکرر چيز غريبی نبوده و سالهاست که با ماتحت بنده آشناست (این گرگ سالهاست که با گله آشناست) چيزی که يه مقدار عجيبه اینه که این اورانگوتان ها با این کوکبه و دب دبه و دستگاه عريض و طويل بانکی و این همه ادعا چطوری بوده که از سال 2008 به اینور عجالتا سه بار تا گند بهشون رفته يعنی هر دفعه اومدن تو محيط اینا خيلی خوشگل جارو کردن بعدم ترکمون زدند و رفتن و اینام مجبور شدن پول ملت رو يه جوری بدند! اونوقت جاکش ها برا اینکه ريده نشه تو اسم و رسم بانکشون مياند تو پيت ميگوزن که مشکل از بانک نبوده و مشکل از نحوه نگهداری دارنده ی کارتها و مشتری هامون بوده! اروا ننتون دست بيل تويسرکان بهتون... کنتور که نداره پس همينطور کرسی شعر تفت بدين! با این اوضاع احوالات قمر در عقرب اقتصادی و بحران مالی و بانک تخماتيکی مثل این نکنه فردا بياند کون وارونه بدن و ادا اصول در بيارن ما که شانس نداريم دقيقا ميمونه عين قوانين مورفي که اگه یک حالت برای به فاجعه رسیدن کاری وجود داشته باشه، همون یک حالت اتفاق می افته. برا خاطر همين افتادم دنبال يه وکيل که بتونه دو زارِ ما رو زنده کنه زودتر که ديگه آهی در بساط نمونده ! چرا که بزرگان گفته اند:
عزت مرد به تخم ست و رفاقت به منال/هر که این هر دو ندارد برود رو به زوال.
منتاها برا این دو زار پول موندم وکيل پولی بگيرم يا ازين تسخيری ها که تو جلسه دادگاه با تخماشون شروع ميکنن يه قل دو قل کردن! پولی که نمونده برامون بديم وکيل پس ناچاراً مورد دوم رو عشقست ديگه فکر کردن تو این وضعيت انتخاب وکيل ميشه حکايت يارو حاجيه که ميخواسته فرداش بره دادگاه از رفقاش پرسيده بود به نظرتون فردا چی بپوشم خوبه , که قاضی با نيگا کردن به سر و وضم فکر نکنه اوضامون روبراست يا بر عکسش فکر کنه يه وقت بدبخت و گدام!? هر کسی يه نظری می پروندهِ تا آخر دست يکی ميگه: هان ....يادمه دختر خاله ي ما هم ميخواست شوهر کنه فردای عروسيش از خواهرم ميپرسيد چی بپوشه تو عروسی و دم حجله رفتن , يه لباس همچين تنگ و چسبون بهتره يا يه چيزِ راحت و گل و گشاد! يارو حاجيه در مياد ميگه :آخه مرتيکه..! ارتباط حجله رفتن دختر خاله ت چه دخلی به دادگاه رفتن من داره!? يارو ميگه : دِ خب هان... ارتباطش اینه که در دو حالت هيچ توفيری نميکنه چی بپوشی در هر صورت بفاک خواهی رفت!

2010/08/27

اندر احوالات مارمضون

چند سال پيش وقتی دوره ی کوتاه مدت استاژی رو ميگذروندم خانم دو رگه بلژيکی ترک همدوره ی ما بود که به چشم خواهر برادری تيکه ی حقی بود و علاوه بر داشتن سيرت زيبا و استيل و کمالات , عيب کوچولويی هم داشت که اونهم خواهر زينبی بود بطرز فجيع. و از اونجايی که ميگند هر گلی يه بويی داره چه زينب باشه چه زويا, زينب داستان ما هم دل داشت و هم يه جورايی فرکانس ميداد, بنابرين همه مجاهدات جانفرسا و کونفرسای خود را نمودم تا بلکه در دل و کون دوست رهی بايد. اون احوالات روحانی فاز بده بستون نگاه ها و تشعشعات رمانتيک اروتيک وار فضای اونجا اونقدر بهم مالوندن تا شرايط مصاحبتی فراهم شد وخواهر زينب ما بعلم اینکه منم ایرانيم و نزديک به همون تير و طايفه پرسيدن: مسلمونی؟ گفتم مر ایشانرا بله انشاءاله!!بعد از آن اشارتی که بر مسلمانی ما رفت پرسيد: نماز و اینا چی؟! گفتم اون که ديگه حتما ! من و تارک الصلات !نعوذبالله!! بعد از اون سوالات نکير منکر شب اول قبر خوش و بشی شد و فرصتی شد تا بقول مولوی در غريبی بس توان گفتن گزاف داشت همه چی خوب پيش ميرفت که باز پرسيد:سيگاری که نيستی!؟ با لحن مظلومانه ی گفتم: من و سيگار!!؟ سيگار چه معنی داره انوقت؟! گذشت تا چند روز بعدش که دقيقا مارمضون شروع شده بود و نزديکای ظهر و موقع ناهار از اون جمع بلژيکی يکی زان ميان پهلوان بلند شد بره بيرون پرسيد: کسی چيزی ميخوره بگه تا بنويسم بگيرم ! نوبت من ملعون شد که ای کارد بخوره تو این شکم لال مونی ميگرفتم بهتر بود گفتم:يه ساندويچ مرغ هم برا من لطفا!(poulet curry) ديدم همون زينب ترک دل انگيز, صاف روبروی من خاک بر سر داره چپ چپ نگام ميکنه گذشت تا موقعی که غذا ها رسيد و خواستم برم بلنبونم که خواهر زينب هم بيکار واينستاد و به نيت کوفت و زهر مار کردن قوت ما اومد بالا سرم وايساد و گفت: مگه روزه نيستی(لندهور!)؟! و من درد در رگانم حسرت در استخوانم همينطور زور ميزدم لقمه بره پايين گفتم: والا چند وقتيه گاستريت دارم دکتر ميگه نگير برات خوب نيست! (و بدرستی آنانکه نميگيريند برتر از آنانند که ميخورند). يه اوهونی گفت و رفت ! يعنی اروا عمت باش تا صبح دولتت بدمد... اتفاقا چند روز بعدش جشن پايان دوره بود و بمناسبت اون روز خجسته و فرخنده مجلس لهو و لعب , شرب و شامپاين بر پا! اومدم يه سر کوچولو برم خلوت آقا سوتی بزنم اندر قسمتی که نوشيدنيا توسط مردان و زنان مخلص جان برکف سرو ميشد ديدم يکی دو تا از بچه های اونجا که آشنا بدندی ندا دادندی فلانی شيشه ها زياد آمدندی, ميبری تا برات کنار گذارندندی؟ گفتم ای برادر تو خود همه انديشه ای يه پارچ از اون کوفتيا بريز تو این ليوان عجالتا تا گندش در نيامدندی! بعدم جرعه ی نابم در دست و اونم کوزه ی شامپاين بر کف داشت برام ميريخت که در همون لحظات روحانی حس کردم يکی پشت سرم وايساده! آروم برگشتم پشت سرم ديدم بله خود خودشه...!! همون ترک دل انگيز خواهر زينب! زبل خان اینجا , زبل خان اونجا, زبل خان همه جا داره بر و بر نگام ميکنه در اومد گفت : اینم دکتر گفته...؟!!! و با يه حالتی قهر و چس و صد تا فحش بدتر اومد از کنارم رد شد صداش زدم وايسا ..وايسا دل انگيز....!!! وايسا که بهت بگم چقدر از اخلاق گوه و مضخرفت خوشم مياد, خاک بر سر واينستاد ديدم عجب ترکمونی زدم و چه فاجعه ی کلفتی رخ داد ...!! از اونجايی که ميگند چو خيره شود مرد را روزگار...همه آن کند کش نيايد به کار , دويدم دنبالش تا ورودی پرسنل رسيدم بش. فقط بايد پچ بارکد دار رو جلوی چشمی ميگرفتم تا ورودی جلوم باز شه اومدم پچ رو از جيبم در بيارم بند آويزن پچ گرفت به فندک و سيگار و دل روده ی هر چی تو جيبم بود همه مثل دل و جيگر زليخا ولو شد کف زمين اونم درست همونجا جلوی چشم خواهر زينب و چشمی سنسور دار ورودی و چشم همه پرسنل ! و بدينترتيب قشنگ و دردناک ريده شد تا ابد تو این داستان عشقی.... سر چشمه شايد گرفتن به بيل....چو پر شد نشايد گرفتن به پيل

2010/07/19

حاجی مستجاب الدعوة در اصفهان پديد آمد

در مسجد درب کوشک اصفهان شيخيست بنام حاج اقا باقر صدیقین که ميگن استخاره های که صادر ميکنه صاف ميزنه تو خال. برا همين بعد از نماز هميشه يه تعدادی که شکمشون گرسنه تر از مغزشونه اونجا جمعند تا حاج آقابعد از نماز با استخاره و بدون خوندن مضمون اون کاغذا و عريضه ها جوابشنو پشت نويسی کنه. يه رندی ور ميداره تو يه کاغذ مينويسه : انشاالله منار بابل الدشت تو کون حاج آقا!! مضمونی که حاجی آقا بعد از استخاره پشت این کاغذ نوشتن از این قرار بوده : "فضای مورد نظر گنجايش مطلوب را ندارد".
.منار بابل الدشت اسم دو منار بلند و معروف دردشت محله ي قديمي در اصفهان

2010/04/20

بعضی ها هيچ وقت نمی فهمن

پيارسال که ایران بودم روبروی دانشگاه تهران دنبال کتابی بودم تا به يکی کادو بدم تو همين گير و بير توی يه کتابفروشی کتابی به همين عنوان (بعضی ها هيچ وقت نمی فهمن,نوشته کورت توخولسکی با ترجمه دکتر محمد حسین عضدانلو)ديدم و از اونجايی که بين عنوان کتاب و خصوصيات اخلاقی طرفی که ميخواستم کادو بدم وجه مشترکات زيادی ميديدم گرفتم و اول خودم خوندم بعدم دادم کادو. بعد از خوندنش چيزی که متوجه شدم این بود که فروش زياد این کتاب نميتونسته فقط بخاطر محتوای کتاب بوده باشه او چه کشف کلفتی! چطور يه نويسنده گمنام يهودی آلمانی تبار که از زمان جنگ تا الان 6 تا کفن پوسونده ميتونسته اینقدر خيل مشتاق ایرانی پيدا کنه و به 6 بار چاپ مجدد برسه.اینجا بنظرم حالا کی اصن نظر تو رو خواست دليل فروش زياد این کتاب بيشتر طرح گرافيکی مامان يا آقا گاو روی جلد و عنوان انتخابی کتاب بوده تا محتوای خود کتاب.اینوسط کل چيزای بدردبخور و جملات قصار ناب محمدی این نويسنده ناکام بخت برگشته دست از دنيا کوتاه که با خودکشی اول خودشو فاک داون و بعد امتی رو از نوشته هاش محروم کرد رو گلچين کردم اميدوارم گوارای گوشت و کون و جونتون باشه بگيرين که اومد:
آدميزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد : يکی برای وقتی که حالش روبراهه يکی هم برای موقعی که حالش خرابه.اسم این دومی رو گذاشته دين. آدميزاد در کنار غريز ه های توليد مثل و خوردن و آشاميدن دو علاقه ی مفرط ديگه هم داره: سر و صدا راه انداختن و گوش به حرف کسی ندادن.ميشه گفت آدميزاد واقعا موجوديه که هميشه موقع صحبت گوشش جای ديگست. اگه آدم عاقلی باشه حقشه که این کار رو بکنه: آخه فقط به ندرت حرف حسابی از دهن کسی در مياد.چيزی که آدما با کمال ميل بهش گوش ميدن وعده و وعيده, تملق و چاپلوسيه تعريف و تمجيده. صلاحه که آدم هميشه سه درجه از حدی که خودش ممکن ميدونه چاپلوسی کردناش رو غليظ تر کنه. آدميزد نسبت به هم نوع خودش بخيله برای همينه که قانون رو در آورده.ميگه اگه من حق ندارم فلان کار رو بکنم پس بقيه هم نبايست حقش رو داشته باشن. آدما به دو دسته تقسيم ميشن:مذکرا نميخوان فکر کنن مونثا نميتونن فکر کنن.افراد هر دو دسته چيزای دارن که اصطلاحا بهش ميگن احساس.مطمئن ترین راه برای برانگيختن اون تحريک نقاط خاصی از ساختمون اعصابه.اون وقته که بعضی آدما از خودشون شعر پس ميدن...... آدميزاد وقتی حس ميکنه کمرش ديگه شل شده عالم و زاهد ميشه.بعدشم از شيرينی لذات زندگی دنيوی چشم ميپوشه.اسم این کار رو ميذاره درون نگری. آدميزاد دلش نميخواد بميره چون نميدونه بعد از مرگ چی به سرش مياد. اما برای خودش خيال ميکنه که ميدونه. با این حال بازم دلش نميخواد بميره. آخه ميخواد همين زندگی رو يه کم ديگه ادامه بده.منظورش از يه کم تا ابده..... سيل جما عت "سر کار رونده ها" از تو شهر عبور ميکرد .صبح به صبح همين بود آروم و آهسته ميرفتن سمت مقدس ترين جای که جما عت آلمانی داره : ميرفتن سر کار.انقلاب آلمان سر همينا شد که شکست خورد: مردم وقت نداشتن انقلاب کنن آخه ميرفتن سر کار... نذار ابهت هيچ آدم خبره ای تو رو بگيره.اون بهت ميگه که:"دوست عزيز من بيست ساله که این کارمه!"آدم ممکنه کاری رو بيست سال تموم هم غلط انجام بده... تو اسپانيا يه سازمان حمايت از حيوانات تاسيس کرده بودن که احتياج مبرم به پول داشت.سازمان برای پرکردن صندوقش يه مسابقه گاوبازی راه انداخت... توی آلمان کاتوليکايی هستن که چاک دهنشو نو جر ميدن از بس که ميگن "کمونيستا از مسکو دستور ميگيرن" کسی نيست بگه خودتون از کجادستورميگيرين از رم!! تجليل از يه نفر که تو جنگ کشته شده يعنی به کشتن دادن سه نفر ديگه توی جنگ بعدی. انقلاب اجتماعی با سرودن غزل اجتماعی بر پا نميشه... هيچوقت دوست تو محک نزن! دوست دخترت رو هم همينطور! هيچکس رو!گاهی کسی يه عمر مراقب يه خورجين چرميه که توش فقط پر از سنگای رنگارنگه.ولی اون تمام مدت خيال ميکنه اون تو پر از جواهره.چنين کسی آدم ثروتمنديه حتی اگه تو خورجينش فقط سنگای شيشه ای باشه .این آدم فقط حق نداره در خورجين رو باز کنه.

2010/03/25

لاستیکِ مضاعف

تو سينما يه پيری به سن خر پیرِ آقا جون من , تا اومد بياد اینور رو صندليش بشينه با اون عصاش از اون جلو تا این آخر چپ و راست يا ميکوبيد به پای ملت يا ميرفت روی پای توله هاش که اونجا نشسته بودند.هر قدمی که با عصاش ور ميداشت يا صدای آخ و اوخ بچه هاش بلند بود يا صدای ملت .همينطوری رديف تا اومد سر جاش بتمرگه قشنگ ۲ سه تا از بچه هاش و چند تا ننه مرده ديگه رو با عصاش ناکار کرد .بعدم که تمرگيد سر جاش با اشاره به عصاش در اومد گفت: خوبه حالا سرش لاستيِِِِِِِکِ اینقده همتون غربتی بازی در اوردين..!!يه بابايی در اومد گفت: عمو با این همه بچه سر اونو اول لاستيک ميکشيدی....!يه چندتايی زدن زير خنده يارو هالو باقر نفميد چی بش انداخت بعد چند دقيقه خواست آب بخوره ليوان آب برگشت رو شلوارش تا اومد بجنبه بلند شد عينهو اینای که تو شلوارشون شاشيدن. ديد خيلی ضايع شده صدا ملت هم بلند شده بشين ديگه عمو..اه !!! گفت: ليوان آب بود ريخت رو شلوارم ... همون بابا در اومد گفت: آره خوب همون يه ليوانم برا را انداختن اون پمپ کفاف ميده ....

2010/03/15

خوشتر آن باشد که لنگ دلبران .......نکته آيد در کامنت ديگران

2010/03/14

اگه ان و گوه ارزشی داشت آدم بد بخت بيچاره کون نداشت .معادل این ضرب المثل پرتغالی رو تو فارسی دقيقا نميدونم چیه شايد گلیم بخت کسی را که بافته اند سیاه //به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد. يا هر چی سنگ جلوی پای بدبخت لنگه .و يه ورزن جديدتر يا مدل بی ادبياتی معاصر که ميگه " دو تا چيز که هيچ وقت نميخوابه يکی شانس آدم خوشبخت يکی معامله و شمبول آدم بدبخت" نميدونم هر چی هست اگه شانس رو نياره کسی خودشم جر بده بازم افاده نميکنه. از پراکنده نويسی های بالا ياد يه حکايتی افتادم که چند سال پيش يه جا خونده بودم.ميگند يه نفر بدبخت بيچاره تو بيابون گير يه مشت دزد اورانگوتان ميفته, ميبرن ميگردنش يارو آس و پاس چيزی ازش در نمياد. بش دوغ ترش ميدن که اگه طلا ملاهای رو خورده موقع ريدنش پيدا کنن . طرف وسط دوغ خوردن خندش ميگيره, ميگند چه مرگته برا چی ميخندی جاکش!? ميگه : يه زمانی تو ولايت خودمون مرغ و کباب ميخوردم ان و گوه ميريدم حالا اینجا شما کسخلا دوغ ترش ميدين ميخواين براتون طلا برينم.

2010/02/09

Qoran helps you

يه رفيق بوکسوری دارم تعريف ميکنه: تو مسابقات قهرمانی استان وست فلاندرن قبل از اینکه بره تو رينگ و مسابقه فينال رو ببره فرصتی پيدا شده بود تا خيلی از ایرانيا بعد از نود و بوقی از دور و نزديک بياند دور هم جمع شند و يه دل سير فحش و فصاحت نثار خوار و مادر بلژیکيا کنن و هم تشت آب خنکی فراهم شه برای عقده ها و سوزشهای جانکاه و کونگاه در غربت و تبعيد. و از اونجایی که بقول شاعر : هر که گريزد ز خرابات شهر / جور کش غول بيابان شود از اون جمع هموطن و جور کش غول بيابون يه ولک آبادانی که خيلی هم جو گير شده بود يه قرآن گرفته بود دستش ودور سرم هی ميچرخوند و فوت ميکرد .خلاصه تو اون جو ایرانی زده با هزارخواهش و التماس تمنا اونقدر تخماشون رو مالیدم يه خورده آبروداری کنن تا خیر سرم بتونم يه ذره تمرکز کنم . درست همون موقع بوکسور بلژیکی به اسم بارت بايستی قبل از من ميرفت تو رينگ واسه رده بندی و با اینکه بنده خدا غولی بود امّا بدجور استرس و بهت زده شده بود و جو پر از ایرانی تو سالن و رختکن داشت رو مغزش هی را ميرفت. تو این گير و بير , يهو ولک آبادانی داستان ما قرآن بدست میاد بالا سر بارت و اونم بدبخت که هم هل شده بود هم نميدونست چيکار بايد کنه قرآن رو ميگيره شروع ميکنه تند تند ماچ کردن. بعدم ولک ميگيره شروع دور سرش چرخوندن و چند تا فوت تو صورت طرف و دست آخر ميگه: انشالّله قرآن هلپس يو!! از اونور من تا اومدم برم تو رختکن يهو مربيم اومد بالا سرم و گفت: آماده شو بری تو رينگ! گفتم ولی الان بارت رفت تو رينگ!! اون گفت: آره رفت.. ولی همون اول کار ناک اوت شد يالله زود باش آماده شو بری تو رينگ!

2010/01/29

جانان من اندوه لبنان کشت ما را

جانان من اندوه لبنان کشت ما را / بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را / جانان من برخیز باید بر جبل راند / حکم است باید باره تا دشت امل راند / باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین / باید به سینه رفت زین‌جا تا فلسطین / باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد / باید به راه دوست ترک جان و سر کرد / جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش / آنک امام ما علم بگرفته بر دوش / تکبیرزن لبیک ‌گو بنشین به رهوار / مقصد دیار قدس همپای جلودار/

2009/11/27

تعبير خواب لاما

پدر يکی ازبچه ها به تعبير خواب معروف بود يک وقتی تعدادی رفته بودند پيشش و هر کسی تعبير خوابی که ديده بود رو ميپرسيد. صحبت از خواب حيوون و جک و جونور ميشه و حاجی هم شروع ميکنه به تعبير خاص هر کدوم از حيوونا .توی اون جمع يکی خواسته بود لودگی کنه پرسيده بود: ببخشيد شما لاما رو تا حالا ديدين, تعبير لاما چيه? حاجی که ميبينه اوضا ع از چه قراره بعد يه مقدار مکث ميگه: والا چه عرض کنم... !!! ما که لا شما رو هنوزم نديديم چه برسه به تعبير خوابش! بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نيست / يا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل يا خموش

2009/10/06

فاصله بین سرکه و شراب شدن

فيلم pulp fiction دیدین ? يه جايی تو فيلم ميگه: خيلی ها فکر ميکنن پا به سن که گذاشتن دیگه مثل شراب شدن هر چی بيشتر بگذره کهنتر و جا افتادتر ! دريغ ازين که سرکه هم نميشن چه برسه به شراب!!

2009/09/16

.زمونی که دماغا سر بالا شد و ممه ها همه نوک بالا اومد , آشيل هم به وياگرا خوری افتاد

2009/08/16

گر مرد رهی

  • گر مرد رهی ميان رون بايد رفت........ ز لای رون سر برون بايد رفت

2009/07/08

4 سال پيش (2006) يه سری طراحی برای پرسناژهای داستان بيژن و منيژه ی شاهنامه فردوسی کردم که هنوز همون جور مونده چهره ها و شخصيت پردازی ها تموم شده بود و به خود داستان پرداخته بودم .استوری برد رو تا اون قسمت از داستان نبرد بيژن و گرازان کار کرده بودم و کلی وقت و انرژی گذاشتم تا کار يه چيز آبرومند ایرانی و به درد بخوری از آب در بياد خدايش هم کلی از وقتو گذاشتم روی طراحی منظر , بناها , پرسپکتيو و دکوراسيون داخلی طرح داستان که مشکل اصلیش هم دونستن تاريخ و زمان اتفاق این داستان بود و چون داستان از شاهنامه بود اطلاعات تاريخی دقيقی جفت و جور نميشد و تا اونجای که من تحقيق و استنباط کردم این جريان بايد مربوط به دوره ی اشکانی ها باشه که فرهنگ و هنر هخامنشی هنوز به طور کامل دستخوش تغيير و تحول نشده پس سعی کردم در طراحی و اسکيس های این داستان يه جوری آيتم های هخامنشی و سلوکی رو با هم تلفيق کنم تا قابل هضم باشه و کسی که داستان و دنبال ميکنه بتونه با تصاوير و متن ديالوگ های داستان ارتباط برقرار کنه. اما خوب فعلا 3 ساله که طراحی ها و اسکيس های این کار هنوز تو کشوی کمدم نيمه کاره مونده و گرد ميخوره حيف از اون همه وقت ..

2009/05/11

گرخون دلی بیهده خوردم , خوردم
چندان که شب وروز شمردم , مردم
ّاری همه باخت بود سرتاسر عمر
دستی که به گیسوی تو بردم, بردم


2009/04/17

ديگه تکون دادي دست به شورت حرکته ...!!!

2009/02/28

در خصوص اوضاع خر تو الاغ يکی از بچه ها که همه چيشو بفاک داده بود و تنها تخماش مونده بود و ريش و پشمش بروزن علی موند و حوضش. پدرشونم که بقول معروف کل پسنداز حاجی 4 تا دختر 6 تا پسر بود در پی یک تماس تلفنی فرموده بودند: آقا پس این دوستا و هموطنای ایرانيش اونجا چيکار ميکنن! بگين کمکش کنن ديگه! ظريفی گفت: قرمساق اونموقع که داشتی ننشو ميگاييدی به هموطن و دوستاش تعارف کردی که حالا را به را اوردر ميدی کمکش کنين!!?

2009/01/31

الهی شورت

سختي و فراز و نشيب روزگار جک هيدروليکي رو به جک دستي ميندازه.

2009/01/07

قدرت خدا هوش! جای کاندوم کیسه فریزر گذاشت آخرم اون تو جا موند!

2008/12/17

تقدیم به خیام با نیمچه بلا افاضاتی که سر این عکس دراوردم
از آمدن و رفتن ما سودی کو ؟
وز تار اميد عمر ما پودی کو ؟
چندين سروپای نازنينان جهان
می سوزد و خاک می شود دودی کو ؟


يه زماني راي دادن ها واسه اصلاحات و توسعه سياسي بود بعد هم که حرف از نيومدن فاشيسم... خواستيم هم رو سفيد باشيم هم عيش مون مستدام شديم نوار بهدشتي!

2008/11/29

تنور شکم

تعريف غذا از دهن مردایرانی "يارو اینقدر برنج گذاشت".کس خلا ! در کل شکم فقط براشون مهمه , تو يه جمع چند تا لندهور نر بی صاحاب (مجرد)نشستين حرف غذا بزنين بعد انوقت همه می شینن 2ساعت حرفای صد من یه غاز میزنن از چيزای که خوردند يا حسرت خوردنش مونده بدلشون, همه هم فقط در مورد شکم و خیک صاحاب مرده! . تنور شکم دم به دم تافتن *** مصیبت بود روز نایافتن این چیزیه که تو بیشتر روابطام دیدم شايد ناراحت شين شايدم نشين بدرک! یعنی بیشترش این لر ا بعدم شیرازیا و تهرانیا ,شکم بسته بجونشون . خر و با خور ميخورند مرده رو با گور! حالا شيرازی یا تهرانی نه اینکه اصفهانيا تخم 2 زرده ميکند نه اونام يه که که ای به مراتب بدتر از اونا . شخصا محدوده زير شکم برام مهمتر بوده تا خود شکم. اصن دروغ چرا خدايش من برا اين عضو بی شرف بيشتر از کل ا عضا و جوارح دیگه شرافت بخرج دادم با علم به اینکه هر چی بخوری سر آخر بايد بری سر توالت زور بزنی يا بری اینقدر بدوی تا خيک و خمرت تو آفسايد نيفته با این حساب چه فرقی ميکنه تو بهترين رستوران بخوری يا تو خونت با يه غذا حاضری . آخه این چه ضعف تخمی شکميه که تا مغز کون تو فرهنگ ایرانی ريشه کرده هم از مجالس و مراسم ترحیم چهل و هفت و کوفت و زهرمار گرفته تا مراسم مذهبی مثل عاشورا تاسوعا مارمضون و سفره ابولفضل و ختم و شلغم و ...همه و همه ختم به شکم! ای گوز تو زندگی که آبروداریش بشه صرف شکم یه مشت ناندرتال که اگه خرج ندی ملت نمیان هیچ پشکل هم بارت نمیکنن چون زندگی کردنمونم شده برا حرف ديگران و ياد نگرفتيم واسه خودمون زندگی کنيم.... هرکه در زندگی نانش نخورند *** چون بمیرد نامش نبرند حرف زير شکمم ميشه همه ياد زن دادن ميفتند همدلی که بلد نیستین همدولی هم که میخاین بکنین زود میخاین طرف و جفت بدین که عاقبت خیر شه اروا عمتون. بقول آقام زنم 10 تا سوراخ داره که مرد مگه ميتونه چند تاشو پر کنه. اصن به يه ورش مرد ایرانی حيف نون خيلی ضعف شکم داره منم جامعه شناس نيستم اما اینو وقتی ایرانيای که اینجان و به ایران ميرن و با خيک گنده تر بر ميگردن ميشه راحت فهميد. همين بلژیکیا اندازه گاوی ميخورند کم اما هميشه. نه چندان بخور کز دهانت برآيد *** نه چندان که از ضعف جانت برآيد اهميتیم نداره چی ميخورند از جونورای آبی و خاکی همه جورشو ميخورند نه مثل چينی ها که هر چی رو می جنبه ميخورند يه چيزی که بشه 10 دقيقه ای درستش کرد و 1 سا عت خوردش يعنی بر عکس ما ایرانيا که 3 سا عت درست ميکنيم و 10 دقيقه ی ميخوريمش. ما عادت نداريم موقع غذا خوردن لفتش بديم اما خوب اينا زياد لاس ميزنن موقع خوردن حالا با خود غذا يا طرفی که باهاش ميخورن. روایت است که (بقول آخوندیش) ويکتور هوگو داشته تو يه رستوران بلژیکی غذا ميخورده در حين غذا کوفت کردن يه بابای فضولی هم داشته نيگاش ميکرده ميگه : از تعداد نونی که خوردی گمونم (معلومه) عمو فرانسوی هستی?! ويکتور هم ميگه: اینقدی م که تو می لومبونی (ميخوری) گمونم بلژیکی هستی. از اتفاق اینا نه فقط به شکم فکر نميکنن زير شکم هم براشون خيلی مهمه .خودشون ميگن "On grond un homme par son ventre et son basvenre" : به هلندی و فلامان میگن "De Liefde van de man gaat door de mag en de onderbuik "
که به فارسی شيرين خودمون ميشه: تمام عشق مرد بسته به شکم و زير شکمش. لذت دنيا زن و دندان بود *** بی زن و دندان جهان زندان بود فکر نکنین فقط همين شکم عشق ایناست و ازامر مبارک زير شکم غافل میشن اگه اینطوره که کور خوندین چون همین اوسکلا يه بابايی رو دارند بنام Goorge Simones که تو کتاب رکورد گنيس بايد ثبت شه این بابا اورانگوتان با 10.000 تا زن خوابيده. راست و دروغش تو کون نويسنده کتاب (Typisch Belgen)
احتمالا به اندازه کافی از شکم سير نبوده که برا زير شکمش بيشتر مايه گذاشته.

2008/11/13

‌گفت: "کلاغ استخون آدم بی نماز اورده تو خونت که رنگ و رونقی نداره". ترکمون به اون تراوشات پارینه سنگی ذهن فسیل شده. ..

2008/11/10

میلک ایرانی

خواست مثلا از ایرانیها جلو یه خانم خارجی تعریف و تمجید به عمل بیاره رید !انگلیسی دست پاشکسته میگه :" مادام , ایرانی یعنی Milk(شیر). بااشاره بدهن و سرکشیدن شیر باز میگه : نو میلکNo milk با نعره زدن میگه: میلکککککک... خود شیر!! (شیر جنگل) .دقیقا عین جملات و ترکیبات تازه ی که فقط از توی یه مغز پهن درمیاد

2008/11/08

الهی شورت

اگه اون سيد هميشه خندان منظورم خاتمي حيف نونه يه کم سايز تخماش به احمدي نژاد رفته بود و مغز اين اوسکل يه کم محتوا داشت وضعمون اوضاع تر از امروز نبود و متاسفانه شباهت يا فرق سايز خايه با مغز و مخ اين بابا ريده به قمه.برتری احمدی نژاد به رئیس جمهورهای قبلی ایران سایز تخمشه. متاسفانه نقطه ضعفشم سایز مغزشه. ولی خوب افراط و تفریط هم دراین مملکت کم سابقه نیست.

2008/11/06

"سوره آل احمقان"

2008/11/04

پهلوان اکبر

مغازه اکبر رو تو روز روشن جلو چشش زدن. يارو با لباس Saint-Nicolas اومده بوده تو صاف جلو دخل اسلحه کشيده , اکبر هم فکر کرده دوربين مخفيه شروع کرده کس شعر تحويل يارو دادن ...به اکبر گفته الدنگ شوخی نميکنم هر چی تو دخلت هست بريز بيرون ...بعدم نامردی نکرده با چوبی که زير لباسش بوده همچين گذاشته تو فک و گردن اکبر که همونجا مثل که که پهن شده زمين . وقتیم بلند شده ديده 2 تا دندوناش رو زمين جا مونده. بعدم تو دخلش بيشتر از 100 یورو نبوده که اونم يارو برده. 100 یورو در مقابل 2 تا دندون.

2008/04/20

غلام همت آنم که زير چرخ کبود **** زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست

2008/03/21

قوم بيسواد فراخ کون و فخر فروش خارج نشين , رجال بيسواد دزد و طماع ,

امت متملق در بند شکم و زير شکم , طايفه پول و پستون مادر گاز گرفته بازاری ,

شا عر روشنفکر و هنرمند مجيزگوی نون نرخ روز خور , نوشخوارهای رسا نه های

جمعی بی محتوا , وب سايت های درپيت چلغوز و وبلاگنويس افاده فروش و خاله زنک , جوان گريزان از وطن و عشق فرنگ .

و دم گرم خداوند که امسال هم آخر و عاقبت همه ی ما رو ختم به خير ميکنه

U2 - City Of Blinding Lights

2008/02/14

لخت شدن در اعتراض به سرکوب زنان

جاميست كه عقل آفرين مي زندش
صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش
اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف
ميسازد و باز بر زمين ميزندش


2008/01/07

بارالها
پست قبلی يه چی دری وری نوشته بودم برات چون نشون دادی بعضی وقتا هم عجيب حال ميدی ورش داشتم.

2007/12/15

نظریات John Lear

  • :نظریات جان لیر انسان زير کنترل موجودات فرا زمينی هست و این موجودات قوانين و مذهب رو بوجود اوردند که ما انسانها خودمون رو آزارندیم
  • چيزايی که زير دريا هستند بهشون ميگند روح گمشده چون اگه زير آب بميرن روحشونو دیگه نميشه از زيرآب در اورد
  • دولت و دستگاه مخفيانه از آزمايشات و تحقیقات خبر داره اما اون رو از ما پنهان و لاپوشی میکنند....

2007/10/28

جمالت اونقدر گل که آفسايد ممه و باسنت قابله بخشش و چشم پوشي .

2007/09/30

خانمی تو رسپشن هتل وقتی فميد ایرانی ام پرسيد: چرا خانم های ایرانی تو ایران واقعا حق رانندگی ندارند? !خودشم قسم خورد يه خانم ایرانی بش گفته. این کارا چيه ميکنين آخه!
احتراما منبعد واسه روشن کردن تکليف اقامتتون در باب پايمال شدن حقوق خانم هااگه خواستين کرسی شعر تفت بدين لااقل يه ذره دقت کنين يه جوری پرت و پلا بگين که بعدا مثل تف سر بالا بر نگرده تو صورت خودمون . حالا هی بياين پروتين بسوزونين به اینا حالی کنين ما ایرانيا شتر سوار نيستيم.

2007/08/29

هستم ولی يه کم پريودم :)

2007/05/06

ای بخشاينده ی مهربان
با اجازت .! ريدی ..... بد جورم ريدی

2007/04/29

این جمله نميدونم مال کيه: "در پشت سر هر مرد موفق سالها شکست قرار گرفته" .حالا این به فاک رفتنا کی قراره تموم شه نميدونم..... سعی مونو کردیم خواستیم و نشد... اعتراف ميکنم که هيچ گهی نيستم اونای م که نشدن با همه ی این اوضاع احوالات هميشه پاينده و مستطام.